اینکه امسال قرار نیست هیچ دید و بازدیدی وجود داشته باشد، خود نشانگر برتری اش نسبت به سال های گذشته -البته برای من- است.
هر سال عزا داشتم. به زور یک سری لباس های مهمانی تنم میکردم که باعث میشدند وقتی به آینه نگاه میکنم خودم را نشناسم.
باید در جمع های میرفتم که احتمالا اکثر بحث هایشان درمورد اقتصاد یا ت بود و آن هم توسط آدم هایی که نه علم و نه درک درستی درمورد اقتصاد و ت داشتند. فقط تحت تاثیر رسانه ها بودند. باید حرص میخوردم و البته اصلا دوست نداشته باشم دهانم را باز کنم چون حس میکردم شان و منزلت علمم را پایین میآورم.
بعد همینطور که نه بلد بودم با تعارف ها چگونه بخورد کنم و اگر میخواستم بابت احترام کمکی کنم دست و پایم به یک چیزی میخورد و میافتاد و مزحکه ی پسر های فامیل میشدم، مجبور میشدم از حرص و عذاب و سر رفتن حوصله ام شکمم را با آجیل و شیرینی های بدمزه و چای و میوه پر کنم.
شب میرسیدم به خانه و باید حرف های صدتا یک غاز و غیبت های احمقانه را میشنیدم که حالم را به هم میزدند.
از وجود کرونا خوشهال نیستم. اصلا. اینکه هم خودم و هم اعضای خانواده ام کرونا گرفتیم هم اصلا موضوع جالبی نیست. اما حداقلش این است یک ماهی است که از خانه بیرون نیامده ام و فقط پشت میز تحریرم نشسته ام. درس میخوانم و حتی اگر نخوانم فکر میکنم. و این واقعا آرامش بخش است.
فکر میکردم عاشق دانشگاه هستم اما حالا که تعطیل است دوست ندارم هیچوقت دوباره شروع شود. دوست دارم تمام درس ها به صورت مجازی ادامه پیدا کنند و من در خانه بدون هیچ تحرکی در افکارم بدوم.
امسال یکی از مهم ترین سال های زندگی ام است. و آرزو میکنم که.
درباره این سایت