همیشه تولد برایم معنی و مفهوم بزرگ تر شدن رو میرساند. با هر تولد یک سال بزرگ تر میشدم. الان دیگر اینطور نیست، همچین احساسی ندارم. بزرگ تر شدن بر اساس بهتر شدن است، بیشتر فهمیدن، بسط پیدا کردن افکارم. آدم هایی که روز تولدم برایشان مهم است و میگذارند دقیقا ساعت ۰۰:۰۰ تبریک بگویند را دوست دارم. انگار خیلی برایشان مهم ام. اما برای خودم دیگر تولدم مهم نیست.
در این یک سالی که گذشت یک فرقی با سال پیش داشت. اینکه دنیا را دیگر دوست نداشتم. دنیا عیبی ندارد البته. این آدم هارا دوست نداشتم. لذت زندگی برایم بی ارزش شد. آدم ها را پوچ تر از هر زمان دیگری میپندارم. حتی از خودم میترسم.
اِرور های مغزم آزارم میدهند.
زندگی زیبا نیست. حداقل الان.
درباره این سایت